به نام حق
سلام
روز و شبتان خوش و طاعات قبول درگاه حق انشاا...
دیشب در مراسم حزب ا... سایبری خیلی ها را دیدم که دلم خیلی می خواست ببینمشان! فکر میکردم با افراد سن بالایی خواهم دیدار کرد اما نه! همه هم سن و هم قد و قواره خودم بودند و البته با کمال تر و بزرگتر. همایش درکل بد نبود! تمام مراسمو دو سه نفر که شاخصشون عکاس مسلمان (سید شهاب الدین واجدی) بود! امیر علی (فرزند آقا سید شهاب) رو هم دیدم! ماشاا... چه پسری بود! خلاصه مراسم خوب بود! من دیر رسیدم! وسطای مراسم رسیدم! مسئول فیلترینگ و آقای فلاح با عرض معذرت چیزه به درد بخوری نفرمودند! حاج حسین یکتا هم در عرض چند دقیقه کوتاه صحبتش خیلی زیبا و شیوا سخن فرمودند! بیانیه ای هم که در مورده این گروه بود که توسط کارگردان و مستند ساز متعهد کشورمان جناب آقای سهیل کریمی خوانده شد کامل و جامع بود! بعدشم حاج آقا مرادی حرفهایی زیبا زدند! محیط خیلی صمیمی بود! همه همدیگرو مثل هم می دونستند! بی خیال خاطره که نمینویسم!
می خواستم یه چیزی بگم که به آقای محمد حسنی(مسئول دوئل) هم پیغام دادم و عرض کردم. دیشب موقع افطار به طور اتفاقی سر میز آقای سهیل کریمی و چند نفر از دیگر دوستان نشستم! یکی از آن دوستان مسئول مبارز کلیپ بود! از هم صحبتی باهش خیلی خوشحال شدم! در حالی که برای خود آدم بزرگی بود بهم افتخار هم صحبتی شدن با خودش رو داد! آدم خوش چهره و نورانی بود! مراسم یک نقطه بارزی هم داشت! به طور تصویری و آنلاین توسط خانم قاسمی (خبرنگار پرس تی وی) به انگلیس وصل شدند و در مورد اتفاقات انگلستان صحبت کردند! که چند تا از عکساشو پایین گذاشتم! نمیدونم چرا امروز بد مینویسم! خسته شدم!
خلاصه سر سفره نشستن با افرادی چون آقای سهیل کریمی و آقای مبارز کلیپ برام خیلی ارزشمند و گوارا بود! اصلا چی می خواستم بگم؟
می خواستم یه چیزی بگم که به آقای محمد حسنی(مسئول دوئل) هم پیغام دادم و عرض کردم. در کل مراسم همه بچه ها و بزرگان با اینکه خیلی هاشون همدیگه رو نمی شناختند ولی با هم صمیمی بودند و در واقع یکی بودند. اما نکته ای وجود داشت؛ این مراسم برای آن بود که ما هم اندیشی کنیم و با هم متحد شویم و سیلی محکمی در عرصه جنگ نرم و شبکه های اجتماعی به دشمن بزنیم! اما جاهایی یکی نبودیم! در صحبت های آقای مومن نسب (مسئول به اصطلاح فیلترینگ و در واقع ارتباطات وزارت ارشاد) و آقای مرادی حرف هایی وجود داشت که با افکار بعضی از دوستان تناقض داشت و دوستان در کمال ناباوری در سر سفره افطار علیه این آقایانی که حضور نداشتند نطق فرمودند! ما یکی هستیم؟ ما پشت هم هستیم؟ ما هدفمان یکیست؟ ما برای خدا کار می کنیم؟
همه ی این سوالها برای شماست جواب دهید!
درست است که در این وادی خیری در این دنیا ندیدیم و فقط ضرر بوده است ولی برای خیلی از دوستان هم بوده که باید حذف شوند! آنهایی که برای نون در آوردن به این راه آمدند باید بفهمند که افرادی هستند که در زمان جنگ از مغازه ها و شهر دزدی می کنند و کار را برای مردم و دیگران سخت می کنند!
مواظب باشیم که ستون پنجم به جمع ما نپیوندد!
افراد گمنام افرادی مثل بچه های مراسم دیشب بودند که بی ریا پای کار بودند! موقع رفتن از هرکس وقتی آدرس میدان آرژانتین رو میپرسیدم نمیدانست! آنجا بود که فهمیدم من تنها مسافر نیستم و خیلی ها حتی از جاههایی دورتر از همدان هم آمده اند!
گفتم همدانی هستم چون دیشب فهمیدم خیلی ها با اسم واقعی خود در اینترنت هستند و رنجش را هم میکشند و بی منت کار میکنند اما من هنوز هم خسارت اسم نوشتن در وبلاگ های قبلیم را جبران نکرده ام پس معذورم.
امیدوارم همه ما حزب ا... سایبری ها زیر سایه صاحب حزب ا... همچون سروقامتان بایستیم و سربازان خوبی باشیم.
و من ا... التوفیق
سلام و روز و شبتان به خیر انشاا....
خیلی وقته که مطلب نزدم. راستش را بخوهید حوصله هیچ چیز و هیچ کس را جز یک نفر ندارم.
بگذریم. هر روز کلمه ای جلوی چشمانم را می گیرد و آن چیزی نیست جز اینکه زندگی سخته!
اما اگر، اگر به یادم بیاید که خدایی هم هست؛ یاد توکل و اعتماد خواهم افتاد. داستانی خواندم زیبا؛ فردی در هوای بسیار سرد و کشنده در کوهی گیر افتاد و ناگهان از کوهی سر خورد و طنابی را به محکمی گرفت و در بین هوا و زمین گیر کرد. از خدا که تنها امیدش در آنجا بود کمک خواست. از آسمان صدایی دلنشین آمد که گفت: آیا به من اعتماد داری؟
فرد گفت: بله
ندا آمد که پس طناب را رها کن!
آن فرد طناب را رها نکرد و ...
چند روز بعد یک گروه امداد فردی را یخ زده در حالی که طنابی را به سختی گرفته بود در یک متری سطح زمین پیدا کردند.
اعتماد؟ توکل؟
ما از این کلمات چه معنایی داریم؟
آیا فقط زبانا این کلمات را قبول داریم یا نه، قلبی است؟
زندگی سخته ولی کسی اون بالا هست که هوامون رو داره....
نزدیک نیمه شعبانیم...
ایشاا... آقا زودتر بیاد. آقا خسته ایم زودتر بیا...
صلوات...
سلام
باز هم روز و شبتان به خیر...
راستی هیچ دقت کردید تا به حال چند روز از زندگی با ارزشتان یا بی ارزشتان یا... گذشته است!؟
هیچ فکر کردید توی این روزها چه اتفاقات مهمی رخ داده یا چه کار مهمی انجام دادید؟
مطمئنم توی این روزها که گذشته فکر کردید که آینده چه می شود و برای آینده برنامه ریزی کرده اید و شاید انجامشان داده اید و شاید نه و اما مسئله این است که همه این روزها گذشت و به کجا رسیدید؟ الان کجائیم و به کجا می رویم؟
اینجاست که پی می برید باید برای هدفی والاتر تلاش کنید! من که تا حالا نتونستم! پس به امید اون روز...
وقتی مطالب قبل را نگاه می کردم فهمیدم که باز هم خیلی وارد مسئله این بی پدر و مادر شدم! لطفا علامت ضربدر قرمز گوشه صفحه سایت را نزنید و بیرون نروید چون این وبلاگ جایی نیست که حرف بد یادتون بده! منظورم از بی پدر و مادر سیاست بود!
خیلی وقته قاطی سیاست شدم. امشب میخواهم یه ذره عشقولانه بشم (البته یه ذره!) پس یه مطلب را از وبلاگ ذرنا دزدیدم! البته با عرض پوزش...
تفاوت عشق و ازدواج !!!! ...
یک روز
پدر بزرگم برام یه کتاب دست نویس آورد، کتابی که بسیار گرون قیمت بود، و
با ارزش، وقتی به من داد، تاکید کرد که این کتاب مال توئه مال خود خودته و
من از تعجب شاخ در آورده بودم که چرا باید چنین هدیه با ارزشی رو بی هیچ
مناسبتی به من بده.
من اون
کتاب رو گرفتم و یه جایی پنهونش کردم، چند روز بعدش به من گفت کتابت رو
خوندی؟ گفتم نه، وقتی ازم پرسید چرا گفتم گذاشتم سر فرصت بخونمش، لبخندی
زد و رفت، همون روز عصر با یک کپی از روزنامه همون زمان که تنها نشریه بود
برگشت اومد خونه ما و روزنامه رو گذاشت روی میز، من داشتم نگاهی بهش
مینداختم که گفت این مال من نیست امانته باید ببرمش، به محض گفتن این حرف
شروع کردم با اشتیاق تمام صفحه هاش رو ورق زدن وسعی میکردم از هر صفحه ای
حداقل یک مطلب رو بخونم.
در آخرین
لحظه که پدر بزرگ میخواست از خونه بره بیرون تقریبا به زور اون روزنامه رو
کشید از دستم بیرون و رفت. فقط چند روز طول کشید ....
سلام و علیکم بر تمامی برادران و خواهران محترم بییننده و خواننده!
روز شو بتان به خیر انشاا...!
ولادت حضرت فاطمه الزهرا سلام ا... علیها بر تمامی شما عزیزان مبارک باد!
امروز میخواهم یک عیدی به شما بدهم و امیدوارم در مقابل این عیدی حضرت بقیة ا... عیدی به مرحمت نمایند و شما نیز دعا برای ما کنید.
امیدوارم تا قسمت بشه که از این عیدی ها به شما دهم چون خیلی از این عیدی خوشحال خواهید شد!
عیدی من آدرس یک سایت است! عکس بالا از این سایت است که به طور تصادفی انتخاب شده است! قضیه این سایت بسیار مفصل است و اگر بخاهم به طور خلاصه بیان کنم، می توانم بگویم که زمانی که به عتبات عالیات مشرف شدیم و ارباب لایقمان دانست و دعوتمان کردند در حرم حضرت عباس علیه السلام عکاسی دیدم که خیلی راحت و بدون هیچ مزاحمتی با دوربین حرفه ای عکاسی می کردند! برای من تعجب داشت که کسی اینقدر راحت در کنار ضریح عکس بگیرند در حالی که گوشی موبایل من را در صحن در حال عکاسی، گرفته بودند!
از فرد عکاس سوالاتی را پرسیدم و فهمیدم که گروهی هستند که از هیات امنای حرمین اجازه دارند و تصاویری را با کیفیت فوق العاده می گیرند و در سایتی قرار می دهند که آدرس سایت در زیر آمده است.
در این سایت حرمین به صورت زنده قابل مشاهده است و تصاویر زیبایی از کل مکان های مقدسه با کیفیت بالا وجود دارد. در زیر آدرس عکسی را به طور تصادفی از این سایت انتخاب کردم که در سایز کوچک قابل ....
ادامه مطلب ...
سلام
روز به خیر! آه ببخشید شاید شب باشد پس شبتان به خیر انشاا...
نمی دانم چه بنویسم مدتی کم تا کنکور باقی است و اتفاقاتی در کشور افتاده است و به نمایشگاه کتاب رفتم و برای اولین بار مترو سوار شدم و...
همه را می خواهم یه جوری به هم وصل کنم! ببینیم چه می شود!!
حول و حوش ۵۰ روز تا کنکور ۹۰ یعنی بزرگترین آزمون علمی کشور در سال ۹۰ باقی است و حالا دوران جمع بندی است به همین دلیل دیروز به تهران آمدم و البته به مترو و نمایشگاه بزرگ کتاب که این هم بزرگترین رویداد فرهنگی کشور است. کلا دیروز یا این چند روزه دنبال بزرگترین چیزها هستیم. اما یه چیزی در این میان یادمان رفته است و آن خداست. اگر خدا را مدنظر بگیریم و همه کارهایمان را برای رضای او در نظر بگیریم فکر می کنم که همه چیز و همه چیز کاملا برعکس خواهد شد. این روزها کسی برای خدا کار نمی کند!!! دیروز وقتی سوار اتوبوس شدم تا به تهران بیام فهمیدم که تهران با جاهای دیگر کشور خیلی فرق دارد!!!! خیلی خیلی فرق دارد! مدتی از دیارمان دور نشده بودیم که خانوم های داخل اتوبوس دیگر چیزی به اسم روسری و مقنعه و ... نداشتند البته بعضی ها و البته بعضی ها هم دستمالی بر سر کرده بودند. نمی دانم چه بگویم. خلاصه وقتی به تهران رسیدیم چیزهایی عجیب تر دیدم!!!!! همه با هم راحت بودند. کسی غریبه در جمع مردم این شهر نبود. مونث و مذکر چیزی به اسم حیا و غیرت در بین خود نمی دیدند و این یک انفجار است!!!!!!
نمی دانم شاید خیلی وقت است که تهران نرفته بودم. شاید برای من عجیب بوده است. شاید جمهوری اسلامی عوض شده است. شاید ما عوض شده ایم. و درست هم این است که ما عوض شده ایم. ما دیگر غیرت و حیا و عفت نداریم. ما نداریم یعنی خودم هم جز آن هستم چون اگر نبودم پس غیرت داشتم و حداقل به یه پسری که دختری را نوازش می کرد چیزی می گفتم!!!!!!!
اینها به چه بر می گردند؟
مسئولین دولتی و اجرایی و فرهنگی و مجلسی و قوه قضاییه و هزار سازمان دیگر که همیشه دایه بهتر از مادر نشان داده اند کجایند؟؟ به کجا می روند؟؟؟
دیگر وقت از انتقاد نیز گذشته است. امروز وقت عمل است. نیروی افتضاحی ما که فقط مقابل حزب اللهی ها هستند الان کجایند؟؟؟؟
آن نمایشگاه مثلا بزرگترین رویداد فرهنگی است ولی بزرگترین افتضاح فرهنگی است!!!!!!!! کافی است اطراف سالن ها را نگاه کنیم. چه می بینیم؟؟؟؟؟ جواب شما افتضاح خواهد بود.
در مترو همه چیز به نظر اسلامی و مدرن و پیشرفته می آمد ولی ما پس رفت کرده بودیم. وضع فرهنگی ما خیلی سقوط کرده است. در مترو همه با هم در تماسند جز...
بگذریم...
این روزهای کنکور عجب روزهایست چه قدر سخت می گذرد چه قدر دردناک است چه قدر وحشتناک است و چه قدر انسان را لطیف می کند.
اگر انسانی را قبل از کنکور ارزیابی کنید و در دوران کنکور ارزیابی کنید خیلی با هم فرق دارند!!!!!!!!!
در این مطلب ۹ بار تعجب کردم و ۵ سوال پرسیدم!
باز هم تعجب کردم. ببخشید...
ولی دیگر کلا به این علامت تعجب ها عادت شده است البته مسئولین باید بدانند که افراد زیادی مایل نیستند که به این علامت تعجب ها عادت کنند و دوست دارند دیگر نباشد.
به امید اینکه مسئولین به فکر باشند...
سلام
روز و شبتان به خیر انشاا...
قرار بود تا پایان فاطمیه چند عکس در مورد شهادت حضرت صدیقة الشهیده بگذارم که این هم دو تا عکس دیگر. انشاا... قبول بفرمایند.
امیدوارم حضرت زهرا این چند قطعه را از ما قبول بفرمایند و یاریمان نمایند...
برای دانلود عکس ها در سایز اصلی به ادامه مطلب تشریف ببرید...
ادامه مطلب ...