پرتاب

آنچه مصلحت نیست که بیان شود!

پرتاب

آنچه مصلحت نیست که بیان شود!

کاپشن خوشگله...

ماجرای کاپشن خوشگله حسین پناهی  

 

 اکبرعبدی می‌گوید: یک روز سر سریال بودیم. هوا هم خیلی سردبود.از ماشین پیاده شد بدون کاپشن.

گفتم: حسین این جوری اومدی از خونه بیرون؟ نگفتی سرما می‌خوری؟! کاپشن خوشگلتکو؟

گفت: کاپشن قشنگی بود، نه؟

گفتم: آره!

گفت: من هم خیلی دوستش داشتم ولی سر راه یکی را دیدم که هم دوستش داشت و هم احتیاجش داشت. ولی من فقط دوستش داشتم.

نظرات 3 + ارسال نظر
elkhani جمعه 21 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 10:09 ق.ظ http://magar-mouod.mihanblog.com/

سلام وبلاگ تون خیلی زیبا و پر محتواست برای همکاری در خدمتیم

shabi jooni یکشنبه 23 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 07:29 ب.ظ http://fantasia6996.blogfa.com

درود...وبلاگتون قشنگه...سعی میکنم از بازدید کننده های پرو پا قرص باشم
زیبا نگار باشید...بدرود

elkhani جمعه 28 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 09:41 ب.ظ http://magar-mouod.mihanblog.com/

salam dar sorat emkan logo weblog mano bezared to web khodeton
ya ali

حتما. انشاا...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد