پرتاب

آنچه مصلحت نیست که بیان شود!

پرتاب

آنچه مصلحت نیست که بیان شود!

خستگی تا کی؟

سلام

امیدوارم مثل من خسته نباشید و با انرژی همچون طوفان باشید. خیلی وقتی هست که مطلبی نزدم! راستشو بخواهید دیگه حوصله قبل رو ندارم. آدم دانشجو و غریب تو شهر غریب حوصله هیچی رو نداره. تو این مدت اتفاقات و سخنان زیادی ایجاد شده است که برای ما مهمترینشان سخنان آقاست. یک اتفاق نا میمون هم در این مدت افتاد که همه میدانیم! ...300000!!!!

بی خیال! فردا احمدی نژاد داره میاد همدان! منم تازه از قزوین اومدم! نمیدونم برم یا نه؟ استقبالو میگم دیگه!!! ولش! بیشتر اومدم که بگم به چند نفر انسان ولایی و پای کار احتیاج دارم که یه سایت گرافیکی، نوشتاری تاسیس کنیم. هرکی مایل بود فقط ایمیل بزنه! بحثی که مطرح کردم خیلی جدیه! خیلی از رفقا خسته شدن و ول کردن و رفتن! نمیدانم در این جنگ رفقا فکر میکنن باید فرمانده باشن! آقا اصلا شما فرمانده، من سربازم! پا به رکابم، پس بسم ا...

امروز کیهان، استاد شریعتمداری یه نوشته قشنگی نوشته بودند:


"طی چند روز اخیر، بروبچه های بسیجی این پیامک رو از طریق تلفن های همراه خود برای یکدیگر می فرستند. پیامکی کوتاه با معنا و مفهومی بلند. بخونید؛

«گردان پشت میدون مین رسیده و زمین گیر شده بود. چند نفر رفتند معبر باز کنند. او هم رفت، 15 ساله بود. چند قدم که رفت، برگشت. یعنی ترسیده؟! خب! ترس هم داشت! او اما، پوتین هایش را به یکی از بچه ها داد و گفت؛ تازه از گردان گرفتم، حیفه! بیت الماله!... پابرهنه رفت!... راستی 3هزار میلیارد تومن چندتا پوتین میشه؟!»"

دلم برای یه یادواره شهید تنگ شده! دلم برای شهدا تنگ شده! دلم برای تاریکی شب تنگ شده! دلم برای یه شونه گرم تنگ شده! دلم برای یه دل سیر گریه کردن تنگ شده! دلم تنگ شده! آقا بیا که دلم برات تنگ شده! مهدیا.... مهدیا بیا...

منتظر ایمیل رفقا برای همکاری هستم: partab2010@yahoo.com


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد