پرتاب

آنچه مصلحت نیست که بیان شود!

پرتاب

آنچه مصلحت نیست که بیان شود!

همه چیز جز اعتماد...

سلام و روز و شبتان به خیر انشاا....

خیلی وقته که مطلب نزدم. راستش را بخوهید حوصله هیچ چیز و هیچ کس را جز یک نفر ندارم.

بگذریم. هر روز کلمه ای جلوی چشمانم را می گیرد و آن چیزی نیست جز اینکه زندگی سخته!

اما اگر، اگر به یادم بیاید که خدایی هم هست؛ یاد توکل و اعتماد خواهم افتاد. داستانی خواندم زیبا؛ فردی در هوای بسیار سرد و کشنده در کوهی گیر افتاد و ناگهان از کوهی سر خورد و طنابی را به محکمی گرفت و در بین هوا و زمین گیر کرد. از خدا که تنها امیدش در آنجا بود کمک خواست. از آسمان صدایی دلنشین آمد که گفت: آیا به من اعتماد داری؟

فرد گفت: بله

ندا آمد که پس طناب را رها کن!

آن فرد طناب را رها نکرد و ...

چند روز بعد یک گروه امداد فردی را یخ زده در حالی که طنابی را به سختی گرفته بود در یک متری سطح زمین پیدا کردند.

اعتماد؟ توکل؟

ما از این کلمات چه معنایی داریم؟

آیا فقط زبانا این کلمات را قبول داریم یا نه، قلبی است؟

زندگی سخته ولی کسی اون بالا هست که هوامون رو داره....

نزدیک نیمه شعبانیم...

ایشاا... آقا زودتر بیاد. آقا خسته ایم زودتر بیا...

صلوات...

همه چیز تمام شد!!!!

سلام

روز و شبتان به خیر...

هیچی نمی خواهم بگویم. یعنی حوصله هیچ چیز را ندارم. شاید همه چیز حتی این وبلاگ را تعطیل کنم. همه چیز برایم عوض شده. شاید باورتان نشود امروز بعد از کنکور از جاهایی که روزی 100 بار عبور میکردم عبور کردم و اون مکان ها برام تازگی داشت. همه چیز برام عوض شده واقعا عوض شده. شاید باید کسی در سر جلسه کنکور خودکشی کند که کنکور برداشته شود. یکی دوسال جان کندن واقعا جان کندن برای دانشگاه؟؟؟!!!!

هیچی نمی خواتم بگم فقط خواستم بگم:


کنکور 90 تمام شد!!!!